پارت هجدهم رمان تب داغ هوس:
18
از نگاه درنده اش ترسيدم گوشه شال که دستش بودو رو هوا ول کرد و نزديک تر بهم شد و بو کشيدو نگاهشو بلند کرد و به چشمام خيره شد از اين نگاه دريده اش نفرت داشتم » _212-هووووم سليقه مردا رو ميدوني ققديسه خانوم خوشم اومد سرشو عقب کشيد و و در عوض با يه حرکت شال پشمين سفيدمو از قسمت جلو تو چنگ گرفت ومن به جلو کشيد و چشم تو چشمم شد و گفت : اگر با من نباشي تموم رابطه سه ماهت با من کف دست باباته همه اس ام اسايي که برام فرستادي رو دارم نميخواي که برعکس تحريکش کنم ؛اونم عليه تو؟ تنم يخ کرد حس کردم فشارم افت کرد که پشتم اون طوري مي لرزيد با وحشت نگاهش کردم گيرم انداخته بود درست عين يه عنکبوت که حشرات ديگه رو در تارهاي نا مرئيش اسير ميکنه،اگر بابا بفهمه آبروم ميره پيشش ،اعتمادمو از دست ميدم منو ميکشه به خاطر اينکه با مهندس دوست شدم تا حالا از گل نازک تر بهم نگفته خيلي بهم ايمان دارن اگر ميفهميدن ديدشونو نسبت به خودم خراب ميکردم _من با آبروي بابام بازي نميکنم _خب بازي نکن،اگر«شالمو رها کرد و رو شونه هام مرتبشون ميکرد که کلافه يه قدم به عقب رفتم و منتظر نگاش کردم پوز خندي از کارم زد و گقت: _اگر تو با من نباشي مطمئن باش که روزاي خوبي در پيش واسه تو و بابات نيست
از نگاه درنده اش ترسيدم گوشه شال که دستش بودو رو هوا ول کرد و نزديک تر بهم شد و بو کشيدو نگاهشو بلند کرد و به چشمام خيره شد از اين نگاه دريده اش نفرت داشتم » _212-هووووم سليقه مردا رو ميدوني ققديسه خانوم خوشم اومد سرشو عقب کشيد و و در عوض با يه حرکت شال پشمين سفيدمو از قسمت جلو تو چنگ گرفت ومن به جلو کشيد و چشم تو چشمم شد و گفت : اگر با من نباشي تموم رابطه سه ماهت با من کف دست باباته همه اس ام اسايي که برام فرستادي رو دارم نميخواي که برعکس تحريکش کنم ؛اونم عليه تو؟ تنم يخ کرد حس کردم فشارم افت کرد که پشتم اون طوري مي لرزيد با وحشت نگاهش کردم گيرم انداخته بود درست عين يه عنکبوت که حشرات ديگه رو در تارهاي نا مرئيش اسير ميکنه،اگر بابا بفهمه آبروم ميره پيشش ،اعتمادمو از دست ميدم منو ميکشه به خاطر اينکه با مهندس دوست شدم تا حالا از گل نازک تر بهم نگفته خيلي بهم ايمان دارن اگر ميفهميدن ديدشونو نسبت به خودم خراب ميکردم _من با آبروي بابام بازي نميکنم _خب بازي نکن،اگر«شالمو رها کرد و رو شونه هام مرتبشون ميکرد که کلافه يه قدم به عقب رفتم و منتظر نگاش کردم پوز خندي از کارم زد و گقت: _اگر تو با من نباشي مطمئن باش که روزاي خوبي در پيش واسه تو و بابات نيست
- ۸.۰k
- ۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط